پارت نود و هفتم

زمان ارسال : ۲۳۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

هر دو می‌خندند و خوشحالم از اینکه متوجه زودتر بیدار شدنم نشده‌اند.
- این چه مدلشه دیگه؟ اون بچه رو چی کار داری؟ یه امشب بذار این پیرزن از دست تو راحت باشه.
- عطیه جون، شما فکر مادرشوهرتی یا می‌ترسی کیوان بیاد اینجا، روت نشه بری بغل دست یوسف جونت بخوابی؟ تعارف نکن.
باز به شوخی دست به صندلش می‌برد که به حالت تسلیم دستانم را بالا می‌آورم و از کنار ننه برمی‌خیزم.
- آقا من غل

1469
474,965 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سارای

    00

    من مثل ننه تاجی متنفر از راه سرچم البته عاشق گردنه حیران و هوای مه الودش 🥺😍😘😘

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    حیف که طبیعت بکرش رو کلا دگرگون کردن.🌺

    ۸ ماه پیش
  • سارای

    00

    بله واقعاهم. بانظرتون موافقم

    ۸ ماه پیش
  • Aa

    20

    چه خوب به جای غصه قویتر میشه👏👌عالی بود ممنون🙏💐

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید.🌺🥰

    ۸ ماه پیش
  • اسرا

    10

    عالیه ممنون 🧿

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🙏🏻🌺

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید