تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت نود و هفتم
زمان ارسال : ۲۳۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
هر دو میخندند و خوشحالم از اینکه متوجه زودتر بیدار شدنم نشدهاند.
- این چه مدلشه دیگه؟ اون بچه رو چی کار داری؟ یه امشب بذار این پیرزن از دست تو راحت باشه.
- عطیه جون، شما فکر مادرشوهرتی یا میترسی کیوان بیاد اینجا، روت نشه بری بغل دست یوسف جونت بخوابی؟ تعارف نکن.
باز به شوخی دست به صندلش میبرد که به حالت تسلیم دستانم را بالا میآورم و از کنار ننه برمیخیزم.
- آقا من غل
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
حیف که طبیعت بکرش رو کلا دگرگون کردن.🌺
۸ ماه پیشسارای
00بله واقعاهم. بانظرتون موافقم
۸ ماه پیشAa
20چه خوب به جای غصه قویتر میشه👏👌عالی بود ممنون🙏💐
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
زنده باشید.🌺🥰
۸ ماه پیشاسرا
10عالیه ممنون 🧿
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🙏🏻🌺
۸ ماه پیش
سارای
00من مثل ننه تاجی متنفر از راه سرچم البته عاشق گردنه حیران و هوای مه الودش 🥺😍😘😘